در مارس 2000 یک شب مه آلود بود. من تازه از سر کار به خانه آمده بودم، روی کاناپه نشسته بودم و اخبار عصر را روشن کرده بودم. دن راتر گزارش میداد که نزدک یک بار دیگر بالا رفته و اکنون آماده عبور از مرز 5000 است. شکمم گره خورد. من هیچ سرمایهگذاری در شرکتهای فناوری نداشتم و میتوانستم احساس کنم که لحظه به لحظه فقیرتر میشوم. با ناامیدی به مشاور مالی ام زنگ زدم و به او دستور دادم سهام اینترنتی بخرد. من نیازی به پول بادآورده نداشتم - پول کافی برای تامین نیازهای مادی خود داشتم - اما در آن لحظه مطمئناً یکی را می خواستم. فکر میکنم بیش از هر چیز، نمیخواستم احساس کنم از مهمانی کنار گذاشته شدهام.
امروز، با نزدیک شدن به 1000 نزدک نزدک، آمریکایی ها از حرص و طمع تحلیلگران وال استریت، کارآفرینان دات کام، و مهمتر از همه، مدیران اجرایی خشمگین هستند. دنیس کوزلوفسکی تایکو چگونه میتواند از سرمایههای شرکت استفاده کند تا همسرش را برای تولد یک میلیون دلاری در جزیرهای ایتالیایی پرتاب کند؟چگونه Ken Lay از انرون توانست هزاران سهم از سهام شرکت خود را که زمانی پرطرفدار بود درست قبل از سقوط بفروشد و کارمندان را بدون هیچ چیز باقی بگذارد؟چگونه جک ولش از جنرال الکتریک، پس از بازنشستگی با ثروت هنگفت، به شرکتش اجازه داد تا برگه بلیط های ورزشی و خدمات تلویزیون ماهواره ای خود را انتخاب کند؟حتی محبوبترین خانهدار آمریکایی، مارتا استوارت، مظنون است که دستانش را در ظرف کوکی گذاشته است.
تا حدودی، خشم ما ممکن است موجه باشد، اگرچه نمیتوانم از این واقعیت که به نظر میرسد حرص و آز صفتی است که ما همیشه به دیگران نسبت میدهیم، مجذوب خود شوم. ما هرگز اهل حریص نیستیم. و با این حال به راحتی می توان فراموش کرد که همین چند سال پیش از همین افراد به عنوان قهرمانان آمریکایی تمجید می شد، ثروت آنها به عنوان نشانه های درخشان دستاوردهای بزرگ تلقی می شد. بسیاری از ما در واقع چیزی جز تقلید از آنها و شریک شدن در ثروت آنها نمی خواستیم. ما زمان زیادی را صرف صحبت و فکر کردن در مورد بازده های دو رقمی، عرضه اولیه سهام، معاملات روزانه و گزینه های سهام کردیم. به راحتی می توان استدلال کرد که این افراط عمومی در هوس پول شرکتی بود که تا حد زیادی آشفتگی را ایجاد کرد که اکنون در آن قرار داریم.
و این باعث می شود تا زمان بسیار خوبی برای نگاهی سخت به حرص و آز ، چه به شکل کلی و چه در تجسم عجیب و غریب آمریکایی ، به یک زمان خوب تبدیل شود. اگر آلن گرینسپان ، رئیس هیئت مدیره فدرال رزرو ، درست در گفتن کنگره بود که "حرص و آز عفونی" تجارت ایالات متحده را آلوده کرده است ، پس باید سعی کنیم دلایل آن را درک کنیم - و اینکه چگونه ما به عنوان افراد ممکن است در آن نقش داشته باشیم. چرا بسیاری از ما به حرص و آز طعمه می کشیم؟آیا با اعتماد عمیق و تقریباً بازتابنده به بازار آزاد ، آیا آمریکایی ها به نوعی حریص تر از سایر مردمان هستند؟و از آنجا که ما از دهه 1990 به زباله ها نگاه می کنیم ، آیا می توانیم مطمئن باشیم که دوباره این اتفاق نخواهد افتاد؟
روانشناسی حرص
هر مطالعه ای از منشاء حرص و آز باید با فرد آغاز شود. جالب اینجاست که روانشناسان تا حد زیادی در مورد این موضوع سکوت کرده اند. در واقع ، در جامعه و مؤسسه روانکاوی بوستون بررسی کنید ، و شما یک کتاب واحد را که به این موضوع اختصاص داده شده است پیدا نمی کنید. به اعتقاد من ، بی اعتنایی روانشناسان از برخورد با این گرایش مشترک انسانی می تواند به این واقعیت بازگردد که مردم تمایل دارند حرص و آز را به عنوان یک کیفیت عمیق منفی ببینند. به نظر می رسد که یک بیمار حریص است چنان داوری به نظر می رسد که درمانگران ، که دوست دارند خود را خیرخواه بدانند ، ترجیح می دهند از این مسئله کاملاً پاک کنند.
گفته می شود ، من معتقدم که می توانیم در آثار حداقل سه متفکر اصلی ، بینش مفیدی در مورد حرص و آز پیدا کنیم: سیگموند فروید ، بنیانگذار روانکاوی. تحلیلگر کودک اوایل قرن بیستم ، ملانیا کلین ، پیروان فروید و یکی از معدود روانکاوی که حرص و آز را مطالعه می کردند. و هاینز کوهوت ، روانشناس اتریشی که در اواخر دهه 1950 به طور اساسی دوباره تفسیر فروید کرد.
فروید اظهار داشت که حرص و آز طبیعی است ، آن مرد حریص به دنیا آمد. برای او ، ناخودآگاه یک گلدان خواسته ها و درایوهای قاتل - جنسی و پرخاشگری بود - که باید اجتماعی می شد. در این فرآیند انسان سازی ، افراد در مراحل شفاهی ، مقعد و فالیک "روانی جنسی" پیشرفت می کردند و حرص و آز در هر یک از آنها بیان می شود. به عنوان مثال ، حرص شفاهی ممکن است شکل گرسنگی را به خود اختصاص دهد - شاید نوعی که کوزلوفسکی ، که استراتژی Tyco را در اطراف شرکت های دیگر ایجاد کرده است ، نمایش داده شود. مردم حرص و طمع مقعد را یا با احتکار پول خود مانند Scrooge یا با صرف دیوانه وار مانند ایملدا مارکوس ابراز می کنند. شاید شایع ترین در تجارت ، جاه طلبی رانندگی باشد که حرص و طمع فالیک را توصیف می کند - لری الیسون ، که تمایل به غلبه بر بیل گیتس به عنوان ثروتمندترین انسان جهان است ، به ذهن متبادر می شود.
اگرچه فروید اغلب این مراحل رشد را بازاندیشی میکرد، شاید این نوشتههای او درباره پول است که بیش از همه تخیل عمومی را مجذوب خود کرده است. فروید اذعان داشت که پول می تواند معیاری برای وضعیت ما باشد، حتی آزادی ما، اما او متوجه شد که ما عمیقاً در مورد آن دوگانگی داریم. فروید استدلال می کند که دلیلی وجود دارد که ما از "ثروتمندان کثیف" صحبت می کنیم. همانطور که او در سال 1908 نوشت: «در واقعیت، هر جا که شیوههای فکری باستانی غالب یا تداوم داشته باشد - در تمدنهای باستانی، در اسطورهها، افسانهها و خرافات، در تفکر ناخودآگاه، در رویاها و در روان رنجوریها - پول به صمیمیترین حالتها وارد میشود. رابطه با خاک.»کثیفی، برای فروید، نمادی از مدفوع بود، که او مشاهده کرد که برای کودکان، حتی در بزرگسالی، جذابیت قدرتمندی ایجاد می کند. در حالی که ممکن است عجیب و ناپسند به نظر برسد که پول را با مدفوع یکسان کنیم، این ارتباط حتی امروز نیز پابرجاست. بدنام ترین تبلیغات دات کام که تا به حال پخش شد، تبلیغاتی بود که شرکت سرمایه گذاری آنلاین E-Trade در اوایل سال 2000، در اوج حباب اینترنت، در جریان Super Bowl پخش کرد. این آگهی پزشکان را در یک اتاق اورژانس نشان میداد که پشت مردی را معاینه میکردند و اعلام میکردند که او «پول از وازو بیرون میآید». سپس خط برچسب آمد: "شما باید خیلی خوش شانس باشید."
این تبدیل کثیفی به چیزی که باید به آن حسادت کنیم و حتی آرزو کنیم، کمتر از آن چیزی که به نظر می رسد متناقض است. فروید کشف کرد که ذهن می تواند به طرق مختلف خود را از حقایق دردناک محافظت کند. یکی از مبتکرانه ترین دفاع های آن چیزی به نام تشکیل واکنش است، مکانیزمی که به وسیله آن یک احساس را به مخالف آن تبدیل می کنیم. با ایده آل کردن پول، دیدن آن به عنوان چیزی زیبا و پر زرق و برق، خود را در برابر گناه و شرم مرتبط با ارتباطات عمیق تر و تاریک تر آن محافظت می کنیم.
ملانیا کلین همچنین حرص و آز را به عنوان بخشی از طبیعت انسانی می دید ، هرچند که او آن را به سمت مرگ درایو ردیابی کرد. وی اظهار داشت ، انسان به طور اجتناب ناپذیر خود مخرب است ، و ما این طرح را كه تخریب بر جهان خارج در قالب دستیابی به سیری ناپذیر ، حسادت و نفرت است ، طرح می كنیم. کلین نوشت: "در سطح ناخودآگاه ، حرص و طمع در درجه اول به طور کامل از بیرون کشیدن ، مکیدن خشک و بلعیدن پستان استفاده می کند."اگرچه روانشناسان بعدی اعتقاد همه جانبه کلاین را به مرگ و میر یا تاناتوس زیر سوال برده اند ، بسیاری با او موافق هستند که بین مرگ و میر ما و ناامیدی ما برای به دست آوردن چیزهای خوب وجود دارد. در اصل ، این مرگ است که باعث می شود مردم "حریص برای زندگی" باشند. ما به دنبال این هستیم که قبل از پایان بازی ، تا آنجا که می توانیم برای خودمان بدست آوریم.
هاینز کوهوت دیدگاه نسبتاً متفاوتی داشت. او معتقد بود که انسان خوب به دنیا آمده است و این محیطی است که او را فاسد می کند. حرص و آز ، به عبارت دیگر ، از تغذیه بیرون می آید ، نه طبیعت. این پوچی را جبران می کند که ناشی از احساس این است که شخص به اندازه کافی عشق یا تأیید در زندگی شخص نمی شود. هنگامی که کودکان به طور مکرر محبت و همدلی کافی را به دست نمی آورند ، توضیح می دهد که روانشناس ریچارد گیست ، رئیس انستیتوی روانشناسی و سرمایه گذاری ، "آنها بزرگ می شوند تا نوع افرادی باشند که سعی می کنند دیگران را وادار کنند تا نیازهای خود را برآورده کنند. در این روند ، این افراد پرخاشگر ، دستکاری کننده ، خشمگین می شوند. و هنگامی که بزرگ بودن آنها آسیب شناسی می شود ، شما حرص و آز می شوید. "
یکی از درخشان ترین نمایشگاه های تفکر کوهوت را می توان در فیلم Citizen Kane در سال 1941 یافت. چارلز فاستر کین - که بر روی بزرگان نشر رنگارنگ ویلیام راندولف هارست - با یک نفس بزرگ بود که "هرگز به چیزی جز چارلی کین اعتقاد نداشت."با این حال ، وی به طرز ناامیدی در خارج از کشور هوس کرد: در روند ساخت یک امپراتوری روزنامه و نامزد شدن در دفتر ، کین بی وقفه به جستجوی تحسین و تشویق پرداخت. همانطور که ممکن است کوهوت پیش بینی کرده باشد ، کین در یک خانواده محروم از نظر عاطفی بزرگ شده بود - پدرش ضعیف بود اما تهدیدآمیز بود و مادر دوست داشتنی او با فرستادن او به مدرسه شبانه روزی ، او را رها کرد. چارلز فاستر کین نیز مانند یک معتاد به مواد مخدر ، اجباری و بیهوده را برای پر کردن خلاء با پول و دارایی مادی امتحان کرد. با وجود همه ثروت خود ، او مردی شکسته درگذشت. به عنوان جید للند ، نزدیکترین چیزی که کین تا به حال به یک دوست داشته است ، گفت: "همه او واقعاً از زندگی می خواست عشق بود. این داستان چارلی است - چگونه او آن را از دست داد. "
یکی دیگر از دیدگاه های بسیار متفاوت از روانشناسان تکاملی است. آنها معتقدند که منبع حرص و آز حتی عمیق تر از روان است - این در DNA است که ما را تعریف می کند. در مبارزات تکاملی بی پایان برای دستیابی به یک مزیت در تحریک کد ژنتیکی ما ، هر چیزی که می تواند به ما کمک کند وضعیت اجتماعی خود را افزایش دهیم نیز به ما کمک می کند تا همسران بیشتری را جذب کنیم. از آنجا که ثروت نشانگر مهمی به وضعیت است ، حرص و طمع در این دیدگاه چیزی جز ضرورت بیولوژیکی نمی شود.
طمع خوب است
این که آیا حرص و طمع از روان ما ، محیط زیست ما یا ژنهای ما پدید می آید ، همچنان یک سوال باز است. هیچ کس نمی تواند با اطمینان بگوید که چرا اندرو فستوو Enron ، به عنوان مثال ، برای پول بیشتر ناامید شد. Fastow ممکن است دلیل خود را نمی داند. نکته مهم این است که تصدیق کنیم که حرص و طمع یک غریزه عمیق ، شاید حتی ابتدایی در انسان است.
که ما را به یک سؤال مهم سوق می دهد: چرا ما تمام وقت خود را در اقدامات خود علاقه مند نمی کنیم؟چرا همه معاملات انسانی توسط Avarice هدایت نمی شوند؟پاسخ این است که حرص و طمع ، مانند همه درایوهای بالقوه مخرب انسانی ، توسط هنجارهای اجتماعی تحریک می شود. فیلسوفان سرمایه داری از آنجا که آدام اسمیت خاطرنشان کرده است که حرص و آز برای خدمت به اهداف اجتماعی می تواند مهار شود - که می تواند نوآوری کارآفرینی را تحریک کند و منجر به رونق گسترده شود. این جامعه ای است که کانال ها به چنین اهداف سازنده ای حرص و طمع می دهند. و این جامعه ای است که حکم چقدر حریص است-چگونه تعریف می کنیم که ، مثلاً جاه طلبی سالم به پایان می رسد و منافع ناخوشایند خود آغاز می شود. علاوه بر این ، قوانین اجتماعی می توانند خیلی سریع تغییر کنند ، همانطور که آمریکایی ها اخیراً تجربه کرده اند. دیروز خوب بود که مدیر عاملان 500 برابر بیشتر از یک کارگر متوسط کسب کنند. امروز ، به نظر می رسد ناخوشایند ، حتی غیراخلاقی است. حرص و آز ، به دلیل عدم وجود کلمه بهتر ، نسبی است.
دیروز خوب بود که مدیر عاملان 500 برابر بیشتر از یک کارگر متوسط کسب کنند. امروز ، به نظر می رسد ناخوشایند ، حتی غیراخلاقی است. حرص و آز ، به دلیل عدم وجود کلمه بهتر ، نسبی است.
بیشتر سنت های دینی حرص و طمع را به دستیابی مادی گره خورده و سعی در مهار آن داشته اند. به عنوان مثال ، عیسی مسیح به پیروان نسبت به اغواگری ثروت هشدار داد. در یکی از مشهورترین بخش های عهد جدید ، او به ما می گوید که یک شتر راحت تر می تواند از چشم یک سوزن عبور کند تا اینکه یک مرد ثروتمند وارد بهشت شود. او ممکن است بیش از یک لمس طنزآمیز باشد ، زیرا "چشم سوزن" نیز اصطلاحی بود که برای توصیف یک دروازه باریک به اورشلیم استفاده می شد که یک شتر بدون کنترل می توانست از آن عبور کند. سنت پاول ، بنیانگذار الهیات مسیحی ، کمتر دو برابر بود. وی در یکی از نامه های خود به تیموتی نوشت: "عشق به پول ریشه همه شر است."با تکامل کلیسای کاتولیک ، توماس آکویناس یک قدم جلوتر استدلال کرد و اظهار داشت که دستیابی به آن مستلزم حفظ چیزهای خوب از دیگران و در نتیجه فقر آنها است. از این نظر سرمایه داری یک بازی با مبلغ صفر است.
آموزش دینی در مورد حرص و آز در زمان اصلاحات پروتستان دچار تغییر عمیقی شد. همانطور که جامعه شناس آلمانی ماکس وبر در سال 1905 نوشت ، پروتستانتیسم - با تأکید بر کار به عنوان یک "فراخوان" مذهبی ، اعتقاد به عقل گرایی و پرشور - پیش شرط های لازم برای سرمایه داری مدرن را ایجاد کرد. مشاهدات وبر در مورد همه فرقه های پروتستان صدق نمی کند. به عنوان مثال ، لوترانیسم نگرش شکاک کاتولیک نسبت به تجارت و پول را حفظ کرد و تا به امروز ، کشورهای لوتری مانند سوئد و آلمان کشورهای رفاهی بسیار قوی دارند. اما این در مورد کالوینیست ها صدق می کند ، فرقه ای که شامل Puritans ، که جزو اولین اروپایی ها بودند که در آمریکا مستقر شدند.
Puritans و سایر اصلاح طلبان پروتستان با اصرار بر ترجمه کتاب مقدس به زبان های بومی ، و تفسیر آن برای خودشان ، انسان را بدون واسطه کلیسا با خدا به چهره به چهره تبدیل کردند. و در حالی که این تأکید بر ایمان فردی آزاد کننده بود ، همچنین تحریک اضطراب بود. اگر کاهنان وجود ندارد که ما را از گناهان خود خلاص کند ، چگونه می توانیم با اطمینان بدانیم که آیا نجات یافته ایم؟یک پاسخ به این مشکل لعنتی - و این همان چیزی است که وبر آن را به خوبی درک کرده است - انباشت "کالاهای دنیوی" بود ، که پوریتان ها و فرزندان آنها به عنوان نشانه ای از لطف و تأیید خدا به نظر می رسیدند. بنابراین ، ما می بینیم که رئیس جمهور ییل در سال 1795 استدلال می کند که "عشق به املاک تا حدی برای وجود اخلاق صدا ضروری به نظر می رسد"-یک ایده فوق العاده غیر مسیحیان.
رئیس جمهور ییل در سال 1795 استدلال كرد كه "عشق به اموال تا حدی برای وجود اخلاق صدا ضروری به نظر می رسد"-ایده فوق العاده غیر مسیحیان.
ایالات متحده برای این نوع تفکر زمینه حاصلخیز را اثبات کرد. آمریکایی ها از تعجب مقادیر عظیمی از چیزهای مادی شرمنده نیستند ، طرز فکر که ما را از بسیاری از سایر نقاط جهان متمایز می کند."ساختن آن بزرگ" و "داشتن همه آن" بخشی و بسته ای از رویای آمریکایی است. نگاهی دقیق به خانه هفت گابل در سالم ، ماساچوست - ساختمانی که توسط ناتانیل هاثورن در قرن نوزدهم جاودانه شده است - و می بینید که ناخن های آهنی با الگوی الماس به داخل درب جلو می روند. الیزابت بریودی ، یک انسان شناس فرهنگی در جنرال موتورز می گوید: "در آن روزها ، آهن بسیار سخت بود.""اگر می خواستید به همسایگان خود نشان دهید که آن را ساخته اید ، آن ناخن ها را در ساخت خانه خود هدر ندادید که هیچ کس آنها را نمی دید. شما از میخ های چوبی در خانه استفاده کرده اید ، و ناخن های خود را روی درب جلو می گذارید. "این برای توصیف دقیق این نوع رفتار بود که اقتصاددان تورشتاین وبلن اصطلاح "مصرف آشکار" را ابداع کرد.
تا حدودی ، پذیرش پوریتانی از حرص و آز آمریکا ، همانطور که الکسیس دی توکویل بیش از 150 سال پیش متوجه شده بود ، با عدم وجود تقریباً کامل طبقات در کشور ، دامن زده است. ما نمی توانیم وضعیت خود را با اجداد خود اندازه گیری کنیم ، اما می توانیم با کالاهای مادی که جمع می کنیم. حرص و آز آمریکایی با این واقعیت که آمریکایی ها ، همانطور که بنیامین فرانکلین توضیح داد ، معمولاً همه چیز را برای تحقق رویاهای خود رها کرده است. آنها "پدری" خود را پشت سر گذاشته اند و "زبانهای مادری" خود را رها کرده اند. در واقع ، آمریکا سرزمین یتیمان است ، و هیچ تصادفی قابل توجه نیست که ادبیات آن با داستانهایی درباره یتیمان - از هاوکی جیمز فنیمور کوپر گرفته تا دیک خاردار هوراتیو الگر - همراه است.
در بعضی از مواقع ، البته ، آمریکایی ها به دلیل عدم ریشه بودن ، قیمت روانی زیادی را پرداخت می کنند. فقط در مورد جریان بی پایان تبلیغات برای داروهای روانگردان که از صفحه های تلویزیونی ما عبور می کنند فکر کنید. اگر به این تبلیغات اعتقاد داشته باشد ، آمریکایی ها آنقدر حریص نیستند که مضطرب و افسرده باشند. با این حال ، این دو شرط به سختی نامربوط نیستند - کاتولیک های مددول غالباً حرص و طمع را گرسنگی "مضطرب" توصیف می کردند. بنابراین ما نباید تعجب کنیم که تونی سوپرانو را پیدا کرد که پروزاک را در کاخ چسبان خود در یک خانه ظاهر می کند. حرص و طمع نشانه ای از "بی اعتنایی آمریکا" است ، نه درمان آن.
یک شیدایی دموکراتیک
طمع به هیچ وجه پدیده جدیدی نیست. همانطور که مارک تواین می گوید: "هوس پول همیشه وجود داشته است، اما در تاریخ جهان این یک دیوانگی و جنون نبود، تا زمان من و شما."او در پایان قرن نوزدهم صحبت می کرد - عصر بارون های دزد و عمارت های نیوپورت که از بسیاری جهات با دهه 1990 قابل مقایسه است. با این حال یک تفاوت مهم بین این دو سن وجود دارد. در عصر طلایی، فقط ثروتمندان می توانستند حریص باشند. دهه 1990 شاهد دموکراتیک شدن طمع بود. همانطور که شرکتهای آمریکایی از ارائه برنامههای بازنشستگی با مزایای تعریف شده به ارائه طرحهای مشارکت تعریفشده حرکت کردند، و هر چه کارفرمایان بیشتر و بیشتر برنامههای اختیار سهام کارکنان را معرفی کردند، تعداد آمریکاییهایی که سهام دارند از سطوح دهه 1980 تقریباً دو برابر شد و به حدود 84 میلیون نفر رسید. حدود 50 درصد از کل خانواده های آمریکایی را تشکیل می دهد. به ناچار، طبقه متوسط آمریکا با فراز و نشیب های بازار سهام هماهنگ شد و شیفته آن شد. و زمانی که مردم متوجه مقادیر به ظاهر نامحدود پولی شدند که میتوان در اقتصاد جدید به دست آورد، همه مایل بودند.
تعیین دقیق زمان شروع شیدایی دشوار است. دهه 1960 قطعاً دوره آرمان گرایی بود و رسوایی های سال های نیکسون، ریاست اخلاقی جیمی کارتر را آغاز کرد. اما در اوایل دهه 1980، زمانی که آمریکاییها شروع به پشت سر گذاشتن واترگیت کردند و وال استریت اوج گرفت، طمع و مصرف آشکار دوباره قابل احترام شد. وقایع به نظر می رسید اخلاق جدید را تأیید می کند. راکش خورانا، محقق سازمانی، استادیار دانشکده بازرگانی هاروارد و نویسنده کتاب «جستجوی یک ناجی شرکتی: جستوجوی غیرمنطقی برای مدیران عامل کاریزماتیک»، میگوید: «با فروریختن دیوار برلین، بازارهای آزاد و کسبوکار آزاد به وجود آمدند. با کیفیتی تقریباً مذهبیبازار به عنوان دلیل پیروزی ما بر کمونیسم در نظر گرفته شد و به یک جنگ صلیبی تبدیل شد. ما معتقد بودیم که هر مشکلی می تواند توسط بازار حل شود. اگر با آموزش مشکل دارید، بگذارید بازار آن را حل کند. آلودگی؟بگذارید بازار از آن مراقبت کند.»وقتی «دست نامرئی» بازار را به این طریق به مقام مذهبی برسانید، حرص و آز دیگر گناهی مهلک نیست و در عوض به فضیلت تأییدکننده زندگی تبدیل میشود.
با افزایش طمع ما، نهادهایی که به طور سنتی غرایز پست ما را تعدیل می کردند شروع به تقویت آنها کردند. به عنوان مثال، تحصیلات دانشگاهی را در نظر بگیرید. در حالت ایدهآل، کلاس درس در مقطع کارشناسی قرار است تفکر دانشجویان را گسترش دهد، تا آنها را وادار کند که فرهنگ و ایدهها را بالاتر از مطالب صرف بدانند. اما در دهه 1980 آمریکا، هنرهای لیبرال شروع به عجیب و غریب و قدیمی به نظر رساندند. ما تأکید خود را بر آموزش حرفه ای، به ویژه هنرهای بسیار کاربردی مالی، بازاریابی، و مدیریت افزایش دادیم - رشته هایی که انگیزه کسب سود مادی را تقویت می کنند. برای مثال، تحصیلات بازرگانی در مقطع کارشناسی ۲۵ سال پیش به سختی وجود داشت. امروزه یکی از محبوب ترین رشته های کشور است. اما اگر همه آموزشها تابع امر کاملاً عملی باشد، چه زمانی جوانان ارزشهای خود را کشف و توسعه میدهند و تجربه خود را در زمینه بزرگتری میبینند؟
محبوبیت مدرک کارشناسی بازرگانی تا حد زیادی بازتاب محبوبیت فوق العاده تحصیلات تکمیلی بازرگانی است. تعداد MBA های اعطا شده از سال 1980 بیش از دو برابر شده است. دانشجویان مستعد و جاه طلب امیدوارند با تحصیل در رشته بازرگانی در مقطع لیسانس، خود را برای مشاغل حرفه ای خود و دوره نهایی خود در یکی از برترین مدارس تجارت کشور آماده کنند. اما بدون آن نوع آمادگی اخلاقی که پسزمینه هنرهای لیبرال میتواند فراهم کند، تحصیلات تکمیلی کسبوکار میتواند عمیقاً خورنده باشد. جوآن ماگرتا، ویراستار سابق HBR و نویسنده کتاب مدیریت چیست: چگونه کار میکند، و چرا تجارت همه است، میگوید: «مدارس کسبوکار پیشرو قطعاً نقشی در مشروعیت بخشیدن به فرهنگ پول آسان در اواخر دهه 1990 ایفا کردند. MBA به یک تعطیلات دو ساله برای دانشجویان تبدیل شد تا برنامههای تجاری بنویسند که میتواند آنها را بسیار ثروتمند و سریع کند. مدرسههای کسبوکار که در اواخر دهه نود برای دانشآموزان ساخته شد، این بود: «شما به ارتباطات نیاز دارید. ما آنها را دریافت کردهایم.» وقتی این موضوع به یک نقطه فروش اولیه و صریح برای آموزش مدیریت تبدیل میشود، پس باید متعجب شوید که مدارس واقعاً چه چیزی را آموزش میدهند. مگرتا که خود فارغ التحصیل مدرسه بازرگانی هاروارد است، تنها منتقد برنامه های MBA نیست. در این صفحات، در ماه مه 1998، جفری فافر، استاد مدرسه بازرگانی استنفورد، «الگوی اقتصادی رفتار انسانی که به طور گسترده در مدارس بازرگانی آموزش داده میشود» را مقصر این افسانه گسترده در شرکتهای بزرگ آمریکا میدانست که پرداخت تشویقی فردی خلاقیت و بهرهوری را افزایش میدهد.
Academe تنها در عدم مهار حرص و آز دهه 1990 نبود. مطبوعات ، یک چک و تعادل سنتی در سیستم آمریکایی ، به جای اینکه شعله های آتش را تضعیف کند ، غافلگیر شد. مطبوعات در عجله خود برای جذب و نگه داشتن یک عموم که به طور فزاینده ای وسواس بازار سهام را دارند ، نسبت به تجارت کمتر مورد توجه قرار گرفتند. هنگامی که آقای و خانم هانمن می خواستند درباره تجارت بیشتر بخوانند ، آنها نمی خواهند اطلاعاتی در مورد ترازنامه یا پیچیدگی های حسابداری داشته باشند. آنها می خواستند در مورد زندگی هیجان انگیز مدیران بزرگتر از زندگی ، با لیموزین ها ، جت های خصوصی و بسته های گزینه های خود بخوانند. تجزیه و تحلیل هوشیار نتایج مالی و استراتژی های تجاری با نوع گزارش شخصیتی که در Vanity Fair و مردم دریافت می کنید جایگزین شد.
عکسبرداری
اکنون تجارت از بازپرداخت اجتناب ناپذیر و به همان اندازه پوریتانی است. مطبوعات با ایجاد تصویر مدیرعامل به عنوان قهرمان ، اکنون مشغول تصویرگری مدیرعامل به عنوان کلاهبرداری هستند. البته این فقط یک شکل دیگر از تعقیب به عموم است ، هرچند که این بار هدف این است که ما را از مقصر بودن خودمان رهایی دهیم. ما حریص نیستیم - آنها هستند. در یک تصادف عجیب و نگران کننده ، به نظر می رسد عصبانیت ما از نابودی مرکز تجارت جهانی ، که درست قبل از افشای اولیه سوءاستفاده انرون اتفاق افتاد ، اغراق می شود. حملات تروریستی - و اقدامات فداکارانه آتش نشانان و افسران پلیس در واکنش به آنها - در معرض خودخواهی اساسی حرص و آز قرار گرفت. آمریکایی ها به طور ناگهانی از آنچه که شده بودند دفع شدند.
اما همانطور که سعی می کنیم دیگران را سرزنش کنیم ، احتمالاً خیلی دور خواهیم شد. در مدیرعامل های حریص ، ما ممکن است در روزهای دشواری که در پیش رو هستند ، از افرادی که بیشترین واجد شرایط برای ارائه رهبری خوب شرکت ها هستند ، دور شویم. در یک مقاله اخیر در مورد حرص و آز ، نیویورکر استدلال می کند که "مهمتر از همه ، زمان آن رسیده است که اسطوره مدیرعامل همه قدرتمند را کم کنیم ... [مدیرعامل [M] OST به طور قابل تعویض قابل تعویض هستند."ممکن است در این مورد حقیقت وجود داشته باشد ، اما بسیاری از روانشناسان من با آنها صحبت کردم بر این باورند که استدلال محکمی در دفاع از شخصیت های خودشیفتگی وجود دارد که ما شروع به شیطنت کرده ایم. همانطور که ریچارد گیست از انستیتوی روانشناسی و سرمایه گذاری خاطرنشان می کند ، مدیر عاملان "اگر قصد رهبری آنها را دارند ، باید مقدار مشخصی از این امر داشته باشند. بدون سرنوشت بزرگ ، اکثر مدیر عاملان به طور کلی نمی توانند شرکت های خود را با موفقیت رشد دهند. "جایگزینی خودآموزان بلندپروازانه با مردان متوسط ممکن است عصبانیت ما را تسکین دهد ، اما ممکن است به اقتصاد ما نیز آسیب برساند. در مقایسه وینستون چرچیل با حریف خود در كلمنت آتلی ، یك منتقد ادعا كرد كه آتلی مرد بهتری است زیرا او معتدل تر بود. چرچیل ، با شوخ طبعی ، موج دار ، اما "او چیزهای زیادی در مورد آن دارد."
در کتاب کلاسیک خود در کورتیه ، دولتمردان و نویسنده رنسانس ایتالیایی ، Baldassare Castiglione اظهار داشت که یک دادگاه عالی باید در "انضباط" تمرین شود. با این کار ، Castiglione به معنای عذاب ، تسلیم یا مجازات نبود. به زبان لاتین - زبان افراد تحصیل کرده در آن روز - Distiantlina به معنای "آموزش ، یک شیوه زندگی سفارش داده شده" بود. به عبارت دیگر ، افرادی که به بهترین وجه برای خدمت به یک جامعه مناسب هستند ، کسانی هستند که خود را آموزش داده اند تا از غرایز پایه خود مانند حرص و آز آگاه باشند و آنها را به گونه ای که نظم و معنا را ایجاد می کند ، در شخصیت های خود ادغام کرده اند. فروید موافقت كرد كه این روش نظم و انضباط ، چالش اصلی ما به عنوان انسان است. وی اظهار داشت كه مأموریت ما این است كه ناخودآگاه را آگاه كنیم تا بتوانیم غرایز خود را به خیر بیشتر واگذار كنیم. وی نوشت: "کجا شناسه بود ،" آنجا باید باشد. "فروید اعتراف کرد که این کار آسان نخواهد بود ، اما تمدن ارزش این تلاش را دارد.